پرنده کشیدم پر نکشید          دونده هم به اخر نرسید
 ای وای از زخم زبان              خزنده کشیدم کس نگزید
چقدر دیر نوبت رسید             جوانیها به پیری نگروید
رونده شدم در ساقه گیاه        ابها شما هم هرگز نخشکید
بیایید که یادمان باشد            بیهوده پی هیچ نگردید
فکر میکنید که بیدید              در برابر سرما نا یستید
یا شما که جنس پولادید        از لهیب کوره نترسید
خاموشی را فراموش میکنم   وجود را تاریکتر نکنید
با یاد گذشته سلام اینده       به خود بدرود نگویید
تا پیدا شدید شیدا شدیم      حذر کنید عاشق نشوید


بیا ببین چه جوری اسیر تن شدن
اونایی که از شما جدا و من شدن
دارن فکر میکنن که ثروتمند شدن
نمی دونن چه جوری مستمند شدن
با این روزگار بد کردار  رفاقت میکنن
حتی به دوستاشون  حسادت میکنن
دست دوستی دراز سوی دشمن میکنن
همیشه گوش به حرف اهریمن میکنن
واسه یه لقمه نون هی دعوا میکنن
با لباشون نفرین با دست دعا میکنن
از کارای بدشون مهاجرت نمیکنن
در اوج بیکاری استراحت نمیکنن
دارن از خودشون فرار میکنن
تو دام بی مهریاشون گرفتار میکنن
صبح که میشه به هم سلام نمکنن
تعارف ومختصر به یک کلام نمیکنن
الکی خوشن به خیالشون مشغولن
اما مشغول خوش خیالی خودشونن
این و میگم به اونها که دل ندارن
فردا  دیگه به کسی فرصت نمیدن

از هرچی عشقه بیزارم
چقدر حسرت بسه جدایی
بیا دستم و بگیر خیلی خستم
دارم لیز می خورم
انگاری زمستونه
هوا سرده یخ کردم
به خودت زحمت نده سرما می خوری
من که گفته بودم سیرم
از هر چی عشقه بیزارم