در بزم شاهانه ما را راهی نیست در خم میخانه دگر شرابی نیست عزم آتش کس نگوید که نارواست کین چنین خانه دگر سرایی نیست شد زمان عاشقی چو تیر از کمان شرم کین تیر را دگر نشانی نیست شوق پرواز کنج قفس فرو ریخت ز غم زمانه دگر پر و بالی نیست صد افسوس زین گرانی بازار که گرانمایه را دگر بهایی نیست چه سنگین باشد این جزا پرداختن بر در گلخانه دگر باغبانی نیست گمان بردم که نکند در خوابم نگو فسانه که دیگر بیداری نیست |
عالی بود
سلام دوست عزیز
سال نو مبارک
صد سال به این سالها
شما خودتون رو معرفی نکردید.میخواید بدونید من کی هستم .بابا تو دیگه کی هستی
سلام....
یاد ایامی که در سر شور جوانی داشتیم...
خوبید...؟
این آقا مهدی کجاست....
استاد...!!!
ایام به کام باشه...
تاتا